شاید دور

چیزی هست یا کسی که آرام تو را در گوش من زمزمه می کند 

ایمان دارم که تو در جایی ،  لحظه ای و حادثه ای آمدنم را به انتظار نشسته ای  

من به رفتنی که انتهای رسیدنش مهربانی توست ،مومنم 

بالاخره روزی شاید دیر و جایی  ، شاید دور ، تو دستان مرا می گیری و سرم را بر بالینت می گذاری و نجوا کنان 

به من می گویی که (( تمام شد ، اینجا انتها است و تو دوباره به من بازگشته ای )) 

بالاخره روزی من از این همه درد که در تارو پودجانم تنیده شده ، رها می شوم و خود را در پس این همه سال رفتن ، به تو می رسانم و آنوقت تو دوباره خورشید چشمان شبزده ام را به آسمان نگاهم باز میگردانیو همه چیز تمام می شود  

همه چیز ...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.